اخ اخ چه چیزا؟

سلام تمام زندگی مامان

      مامانی قربونت بره که تازگیها خیلی مثل دخترا عمل میکنی ،عاشق لباس عوض کردنی حالا فرقی نمی کنه ،مثلا چندروز پیش اصرار داشتی یک لباس مناسب فصل زمستون رو بپوشی اصلا هم حرف گوش نمی دادی هرچی میگفتم گرمت میشه ،خلاصه لباس روتنت کردم وشروع به بازی کردی جالب اینه که خیس عرق شده بودی ولی باز اجازه نمیدادی از تنت در بیارم !!!!!!!

      

     دیشب با بابایی رفته بودیم مرکز خرید تا برات لباس بخریم اما خودت زودتر از من پیراهن هارو با دست نشون می دادی وحسابی ذوق زده شده بودی .

   

راستی یه چیز جالب که این روزها مفهوم عروس شدن رو خوب میفهمی مخصوصا از روزی که خاله مرات لباس عروسیش رو پرو کرد وشما اون رو تو تنش دیدی.بعدشم که خاله جون لباس عروسی که خودش عروسی من وبابایی پوشیده بود(سال 71)تن شما کرد ،اونقدر خوشت اومده بود که نگو.

ویه کار دیگه این که مدام جلوی اینه تشریف دارید واگر از مامان نترسی بدت نمیاد همچین یه ارایشی هم کنی .اخ اخ  ای وای حالا چیکار کنیم؟؟؟؟؟؟


تاریخ : 21 اردیبهشت 1392 - 08:27 | توسط : maman goli | بازدید : 1185 | موضوع : وبلاگ | 5 نظر

چه زیباست با تو بودن

دختر گلم امروز چهارمین سالیه که من روز مادر رو با تو حس میکنم .روز قشنگی که سالها انتظارش رو کشیدم تا در کنارم باشی، ووجودت به من نیروی دوباره داد

عزیزم خوشحالم که بودنت رنگ زندگیمان را جلا بخشید وامید دوباره مهمان خانه مان شد .

مادر شدن را مدیون تو فرشته زیبا هستم،نازنینم




تاریخ : 12 اردیبهشت 1392 - 03:54 | توسط : maman goli | بازدید : 1791 | موضوع : وبلاگ | 5 نظر

مامان بی هنر!

ثنا دختر قشنگم

ازاینکه مثل مامانهای دیگه هنرمند نیستم تا وبلاگت رو خوشگل کنم معذرت میخوام .اخه مامانی یه ذره هم گرفتارم البته فکر نکنی دارم عذر وبهانه میارم ها واقعا راست میگم مخصوصا امسال هم که امتحانات افتاده جلو وبا کارای شما دختر گلم دیگه اصلا نمتونم کارای اضافه برسازمان انجام بدم ولی قول میدم امتحانام که تموم شد یه فکری بکنم .راستش همون عکسم که تو وبلاگ میذاشتم دیگه نمیشه حالا چرا؟ خدا عالمه ،خلاصه همه چیز دست به دست هم داده تا ابروی منو پیش دختر گلم ودوستای نینی پیج ببره.

                  

                       دوستت دارم عزیز مامان


تاریخ : 06 اردیبهشت 1392 - 11:28 | توسط : maman goli | بازدید : 2411 | موضوع : وبلاگ | 7 نظر

به یاد گذشته

دخترم از دیشب  که رفتم تو وبلاگ یکی از دوستان نی نی پیج به نام اهورای عزیز ،که تازه متولد شده وبا امدنش همه دوستان رو خوشحال کرده یاد دوران تولدت افتادم روزهایی که چقدر برایم شیرین وهمچنان توام با ترس بود .اونروز انقدر خوشحال بودم که حتی تا چند ساعت نپرسیدم چرا دخترم رو نمیارین ببینم حالا که فکرش رو میکنم تعجب میکنم !

البته مهارت اطرافیان هم بود که منو طوری سرگرم کردن واز زیبایی های تو گفتن تا من متوجه نشم نفس کشیدن دختر گلم مشکل داره .وتقریبا اخرین نفر بودم که ساعت 10 شب خودم اومدم توی اطاق نوزادان ودختر کوچولوم رو که سرم به دستای کوچولوش بود دیدم واونوقت قطره های اشکم رو از همه اونهایی که پشت در بودن مخفی کردم ،درست مثل همیشه که دوست ندارم دیگران نگرانم شوند .36 هفته بارداری رو با نگرانی وبه امید امدنت سپری کردم ،نمیدونم چرا از دیشب تا حالا همش حالم دگرگونه ووقتی میام توی این صفحه اشکم در میاد .حالا میفهمم چقدر اون دوران برایم سخت بود وفقط وجود تو به من امید ادامه راه رو میداد.

شاید وقتی بزرگ شدی علت تلخی ان روزها رو برات بگم .همواره به امید روزی هستم تا محرم اسرارم شوی فرشته کوچولوی مامان.

           خواندمت گل تا بدانی از هزاران گل سری

                                                یک جهان گل دیده ام اما تو چیز دیگری


تاریخ : 24 فروردین 1392 - 02:18 | توسط : maman goli | بازدید : 820 | موضوع : وبلاگ | 5 نظر

فروردین 92

گل دخترم ،ثنای نازمامان سال جدید رو شروع کردیم دیشب از سفر هفت روزه برگشتیم .فکر میکنم خیلی بهت خوش گذشت چون تو این سفر یه دوست پیدا کردی که اسمش سوفیا بود ویکسال ونیم از شما بزرگتر بود .انقدر با هم جور شده بودین که بقول بابای سوفیا انگار بیست ساله همدیگر رو میشناسین !

خلاصه سوفیا تواین سفر شده بود دنیای تو .راستی جمله جدیدی توی این سفر یادگرفتی وبه بابا میگفتی بابا نانای یعنی بابا بیا وخلاصه مامانه مترجمت بالاخره فهمید .تازه خیلی هم مستقل شدی وهر موقع میرفتیم گردش برای من وبابا یه بوس میفرستادی وراهت رو از ما جدا میکردی.

اما مامان جون امان از غذاخوردنت که روز به روز بدتر میشه گمونم از حالا به فکر خوش تیپیت هستی ولی خوب مامان ناراحت میشه گرچه مراعاتت رو میکنم وبه زور بهت غذا نمیدم اما نگرانم !

خلاصه عزیزم این ده روز گذشته که خوب بود انشاا..تا آخر سال هم ادامه داره .

دخترم امسال برنامه های جدیدی برای آموزشت دارم که امیدوارم با مامان همکاری کنی .


تاریخ : 11 فروردین 1392 - 09:39 | توسط : maman goli | بازدید : 1481 | موضوع : وبلاگ | 8 نظر

اخرین روز سال

سلام عزیز مامان

دیگه سال 91 داره تموم میشه وما وارد سال جدید میشیم .دخترم یکسال دیگه با تمام اتفاقاتش گذشت .تو سال پیش خاطرات خوب وخوش زیادی رو در کنار هم گذرونیم .25 اردیبهشت عروسی عمه زهرا ،15 تیر عقد خاله مرات ، اواخر شهریور خبر بارداری زندایی مهناز وبالاخره 16 مهر خبر قبولی مامان تو کنکور ارشد.

میبینی دخترم امسال پر از خبرهای خوب بود گرچه در کنارش کم وبیش ناراحتی هم بود اما زندگی همینه نازگلم ،باید یاد بگیری که زندگی توام با خاطرات تلخ وشیرینه امیدوارم که دخترم همیشه مقاوم باشه ودر مقابل سختیهای روزگارمحکم باشه.

سال جدید هم داره با خبرهای خوش شروع میشه اول اینکه در اواسط خرداد داری صاحب یک پسر دایی میشی واز تنهایی در میای .14 تیر هم که عروسی خاله مراته.

عزیزم پس فردا عازم سفر هستیم امیدوارم مسافرت خوبی باشه وبهمون خوش بگذره .

راستی دخترم امسال سال کبیسه بود یعنی اسفند 30 روزه است وساعت دو وسی وپنج دقیقه روز 30 اسفند سال تحویل میشه .

ارزو میکنم سال 92 برات بهترینها باشه عزیزم امیدوارم امسال دیگه بتونی با مامان کامل صحبت کنی .واینکه بتونم برات مامان خوبی باشم .

نفسم، زندگی با تو برایم لذت بخشترین اتفاق زندگیم است .روزهایت سر شار از خوشی 

 

 


تاریخ : 30 اسفند 1391 - 08:33 | توسط : maman goli | بازدید : 924 | موضوع : وبلاگ | 3 نظر

دکور جدیداطاق

ثنای گلم دیگه داره بهار میاد وامسال چهارمین سالیه که بهاردربهار شده وتو قدمهاتو گذاشتی تو خونمون .چقدر شیرینه لحظه های با تو بودن ،فکر میکنم این همه سال انتظار گرچه سخت بود ولی ارزشش روداشت چون حضورت باعث شده زندگیمون خیلی دلچسب تر شه .

مامانی، امسال هم مثل سالهای پیش خونه تکونی کردم وعوض کردن دکور اطاق دختر گلم یکی ازاون کارای لذت بخش بود اونقدر خوشت اومده که همش میری تو اطاقت وبازی میکنی .

یکی از عروسکهای دیگت روکه بالای کمد بود باز کردیم اسمش رو گذاشتیم مریم جون حالا همش داری بچه هاتو خواب میکنی وروشون پتو میندازی .قربونت برم با این بچه داریت.

دیروز نسیم سرایداراپارتمان برات دوتا ماهی قرمز توی یه تنگ اورد وتوکلی ذوق کردی.در حال حاضر هم که من پای لب تابم شما داری با دستمال نم دار که عاشقشی گردگیری میکنی.دستت دردنکنه گلم


تاریخ : 25 اسفند 1391 - 03:07 | توسط : maman goli | بازدید : 2030 | موضوع : وبلاگ | 3 نظر

مسافرت

عزیزم هفته پیش یعنی چند روز بعد از تولدت با بابایی سه تایی رفتیم کیش 

فکر میکنم خیلی بهت خوش گذشت ،آخه دختر گلم عاشق طبیعته .

هر دوروز شما رو بردیم پارک تا با اسباب بازیها بازی کنی اخه تازه کم کم خوشت اومده تاب بازی کنی اما همچنان از سرسره میترسی گمونم دلت هری میریزه تو نمیدونم باید بزرگتر چی تا خودت بگی چرا دوس نداری.

یکشب بردیمت روی یکی از این کشتی ها اما نمیدونم چرا از ساز وآوازخوشت نیومد .شاید بخاطرسوتهایی بود که مسافرها میزدن .توی فرودگاه هم موقع رفت وهم برگشت از بابا خواستی تا برات یه ماشین کوچولو بخره وخانم فروشنده رومتعجب کردی چون گفت مگه دختر هم ماشین دوست داره!!!!!!!!!!!!!!!

توی این مسافرت یادگرفتی که تنهایی از پله بالا وپایین بری .تازه اینکه شیر خشک روهم تواین سفر ترک کردی البته مامان تا حالا به این دلیل بهت شیر خشک میداد که شما هیچ شیر دیگه ای نمی خوری وکار سومی که جزو فواید این سفر بوداینکه یادگرفتی با نی ابمیوه بخوری.

خلاصه برای شما دختر گل این سفر خیلی خوب بود

همیشه به گردش دختر نازم


تاریخ : 06 اسفند 1391 - 10:28 | توسط : maman goli | بازدید : 987 | موضوع : وبلاگ | 6 نظر

ثنا سه ساله میشود

19 بهمن 91 سومین سال تولد عشقم ،دختر قشنگم ثنا

مامان جان امسال کیک تولدت یک هاپو بود.دو هفته پشت هم برات تولد گرفتم .دیگه مفهوم کیک ،فوت کردن ومهمونی و تولد رو میدونی گر چه همچنان از عکس انداختن خوشت نمیاد .واین یکسال اخیر تمام عکسات از نیمرخ یا پشت سر گرفته شده ولی مامان هنوز به این نوع عکاسی ادامه میده.

خیلی دوست داشتم ببرمت اتلیه ولی دیدم همکاری نمیکنی امیدوارم در آینده پشیمون نشی.

امسال هدایای تولدت رو خودت با دستای کوچیکت باز کردی وکلی خوشحال شدی.

نمیدونم چرا تازگیها عاشق ماشین شدی و به همین دلیل امسال جزو هدایات 2 تا ماشین بود که باعث شد کلی ذوق کنی .

انشاا...صدو بیست ساله شی عزیزم 


تاریخ : 05 اسفند 1391 - 10:23 | توسط : maman goli | بازدید : 1204 | موضوع : وبلاگ | 7 نظر