سه روز پیش تصمیم گرفتم خانمی رو ببرم خونه مامانی(مامان منصور)،آخه ثنا اونجا یه دوست داره تو آپارتمان مامانی اینا یه دختری بنام پریناز ،گرچه حدود نه سال از ثنا بزرگتر ولی یه جورایی دختر گلم عاشقه پریناز خانومه
هر موقع مامان میره اونجا اگه پریناز باشه میاد وبا ثنا بازی میکنه ،از اقبال بد مامان اونروز دوست ثنا خونه نبود .اما بشنوید از این فسقلی که عاشقه نقاشیه البته همون خط خطیه خودمون ،رو دیوار اتاق مامانی قشنگ صفا کرده بود وتازه وقتی من رسیدم با خوشحالی از رو دبوار یه چیزایی خوند انگار واقعا مطلب جالبی نوشته بود!
وکار جدیدتر این عسل مامان اینه که باریتم شعرهایی که مامان براش میخونه اونم یه چیزایی میخونه ،فکر کنم اگه حرف بیفته خلاصه..........