این همون مدل خوابیدن که خاله مرات اسمش رو گذاشته بود کله مالی
دردو دلهای مادرانه
اینهفته برای مامان هفته سختی بودچون مامان بزرگ گلش رو از دست داد.اخه خانم جون خیلی دعا میکرد تا خدا به من یک نی نی خوشگل وناز بده.با اینکه تهران نبود مدام حال تورو از مامانی می پرسید،وقتی مریض می شدی برات دعا وثنامیکرد.خدارحمتش کنه خیلی مهربون بود،امامن نتونستم برای مراسمش برم یزد چون ثنا کوچولوی مامان دوباره تب کرده بود.تو هم هر موقع این یاداشت روخوندی بیادش باش.تاریخ فوت خانم جون 18مرداد91مصادف با 19رمضان.
خداحا فظی با شیر مامان
قشنگ مامان بر خلاف خیلی از کوچولوها دوست داشت شیر مامان رو بخوره اما مامان کلی از دندوناش تو بارداری خراب شده بود به همین دلیل از ده روزگی ثنا بانو همش دندانپزشکی بود وخوردن انتی بیوتیک واینکه نمی تونست غذا بخوره باعث شد که دیگه شیر نداشت و ازلذت بزرگ شیر دادن به ثنا خانوم محروم شد .....
الهی فدات شم که اصلااعتراضی نکردی واز 3ماهگی باشیر مامان خداحافظی کردی وپستونک شد مونست
دختر صبورو اروم مامان
دختر قشنگ مامان با وجود دل دردهای زیادی که داشت اصلا وابدا گریه نمی کرد وهمه رو متعجب کرده بود البته بقول یکی از دوستای بابایی این نتیجه صبوری مامان درمقابل سختیهایی بود که هنگام بارداری کشیده و خدا مزد این صبر رو اینجوری داده بود.تازه تا هشت ماهگی ثنا موقع خواب به کمک کسی نیاز نداشت چون یک دستش رو می مکید وبا دست دیگه سرش رو میمالید تا خوابش ببره وخا له جون مرات اسمش رو گذاشته بود کله مالی....البته برعکس حالا که اگر مامان 2ساعت روپا تکونش نده نمی خوابه،تازه شبا موقعی که مامان چراغ رو برای خوابیدن خاموش می کنه وروجک کلی اعتراض میکنه.......
مشخصات ثنا هنگام تولد
ثنا دخترخوشگل مامانی موقع بدنیا اومدن علیرغم گفته دکترای سونوگرافی که می گفتن کم وزنه 2970وزن و50 سانت قدش بود این در حالی بود که در هفته 36 بدنیا اومد یعنی سه هفته زودتر.......خدا حفظش کنه این جیگرو
تولد
دختر گلم ثنا
میخوام برگردم به عقب وخاطرات شیرین تولدت رو مرورکنم
شب 19بهمن ازنگرانی تا صبح خوابم نبرد،بعد از سالها انتظار انگار هنوزباورم نشده بود لطف خدا شامل حالمون شده وتا چند ساعت دیگه قراره مامان بشم مامان یه دختر صبور واروم
خدایا شکرت بالاخره منولایق دونستی تا مامان یک فرشته کوچولوشم ،ساعت 6صبح واردبیمارستان دی شدیم.
بابایی خیلی خوشحال بودومن ازاینکه تونسته بودم بعداز8ماه و13 روزاستراحت مطلق بالاخره اون رو به ارزوش برسونم خوشحالتر .
4بار گذشته هرباربادست خالی وقلبی شکسته از بیمارستان مرخص میشدم اما این بارباخواست خداوکمک دکترم ودعای تمام دوستا ن واشنایان بایک کوچولوی نازاومدم خونه وبه پاس براورده شدن دعای تمام دوستان وبه پیشنهاد دوتا از دوستای گلم که خاله های مهربون توهستن اسمت روثناگذاشتیم