عید فطر وسفر به مشهدوداستان مریضی

دختر خوشگل مامان، با کلی خبر از این چند روز گذشته اومدم تا خاطرات عزیزم رو ثبت کنم،از کجا شروع کنم؟

اوایل ماه رمضون باباجون اومد وگفت بلیط گرفته برای اخر ماه مبارک تا بریم مشهد البته شما دوبار دیگه تشریف برده بودین،یکبار وقتی6-5 ماهه بودی برای تشکر از امام رضا شما رو بردیم پابوسش اخه تو بارداری مامان ،بابایی نذر کرده بود ماهی یکبار میرفت مشهد البته صبح میرفت شب میومد ،بعد از به دنیا اومدن هم، شما رو تابستان 89 بردیم ،یک بار هم سال 90 وقتی پسرخاله بابایی ازانگلیس اومد وتصمیم گرفت مراسم عقدش رو تومشهد بگیره ،رفتی ..خلاصه این بار سوم شما بود اما بشنو از حکایت جا موندنمون از هواپیما واینکه بابایی فکر کرده بود 4شنبه ساعت دوونیم بلیط داریم غافل از اینکه سه شنبه بود!!!!!!!!!!!روز 3 شنبه بابایی ساعت 5.30تماس گرفت وگفت ما جاموندیم وگفتن اگر تا ساعت 7.30 برسین شاید بتونین باپرواز ساعت 8.30 برین .خلاصه مامان جون، باسرعت نور ساک وبستم اما اصلا امید نداشتم تو ای روزای شلوغ به پرواز  برسیم اما انگار  واقعاامام رضا طلبیده بود چون در کمال ناباوری سوار هواپیما شدیم (خداروشکر)

اما چون هوای مشهد 6-5 در جه سردتر ا زتهران بود دختر گل مامان سرما خورد وداستان تب وابریزش واوقات تلخی شروع شد اما چه میشد کرد ،؟؟؟؟؟؟

مامان خود درمانی روشروع کرد وتاجمعه صبح عیدفطر درگیر مریضیه ثنا بانو بودیم،گرچه دوبار بیشتر نتونستم برم زیارت امابازم خداروشکر که امام رضا طلبید،خدارو شکر که کارشما به انتی بیوتیک و....نکشید وکلا خداروشکر

عزیزم چهارمین عیدفطرت همزمان شد با 3سال ونیمگیت .پس بازم عیدت مبارک گلم 


 



تاریخ : 21 مرداد 1392 - 03:13 | توسط : maman goli | بازدید : 1585 | موضوع : وبلاگ | 20 نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام