مامانی امروز میخوام از پیشرفتت برات بگم ،از 17 فروردین امسال که گفتار درمانی وبازی درمانی روشروع کردیم سه ماه ونیم میگذره وشما تا 2 هفته پیش همچنان از رفتن ناراحت بودی با اینکه اصلا بهت دروغ نمی گفتم حتی خونه مامانی هم که میخواستیم بریم شما میگفتی نه نه.
بالاخره وکم کم تونستم کاری کنم که با دوتامربی هات دوست شی ،شاید یکی از دلایلی که طول کشید این بود که هردو نفر اقا بودن!نمیدونم البته این نظر شخصیمه ،خلاصه حالا طوری رفیق شدی که تا دوسه تابوس نفرستی از اطاقشون نمیای بیرون!!!
البته تواین مدت فقط 3-4 کلمه به دایره لغاتت اضافه شده اما عمو هاشمی خیلی ازت راضیه .
تازگیها یاد گرفتی چپ وراست منو ماچ میکنی اونهم با شدت یعنی دندونات روبه هم فشار میدی چند روز پیش که با بابا هم همین کاروکردی من به بابا خندیدم وگفتم چه با عشق ماچ میکنه وشما بلافاصله گفتی عشق البته "ق"رویه جورخاصی میگی خلاصه منوباباکلی ذوق زده شدیم .
وقتی عمه رومیگی اصلا باتشدید نمی گی وهمه خندشون میگیره.
شیرین زبونم منتظر روزی هستم که بشینم وحرف زدن شیرینت رو ببینم.
راستی مامانی امروز پانزدهم ماه رمضان مصادف باتولد امام حسن(کریم اهل بیت)هستش ،سر سفره افطار برای آرزوهای همه مسلمین دعا میکنیم...........