عزاداری امام حسین

ثنا،دختر خوشگل مامان امشب شب تاسوعاست ومن تصمیم گرفتم شما رو ببرم به یکی از مجالس عزاداری امام حسین .

امشب حال مامان خیلی دگرگون بود .یاد سال 87 افتادم که یه روز بابایی اومد گفت بریم کربلا ،انگار دنیارو بهم داده بودن ،آخه میدونستم از پیش امام حسین محاله دست خالی برگردم ،13 اسفند عازم بودیم با دوست بابا (اقای شیردستیان وخانمش).

مامان، نمیدونی چه سفری بود انشاا... بزرگتر که شدی می بریمت .ثمره اون سفر واشکهایی که ریختم پایان انتظارم بود ،برای امدن تو که عزیز ترینم تو زندگی هستی .سالهای تنهایی به سر رسیدوفرشته کوچولوی من هدیه امام حسین بود .

امشب به پاس داشتن تو برای همه کسانی که در انتظار فرزندن دعا کردم.

تو مراسم عزاداری امشب خیلی با مامان همکاری کردی فقط موقعی که چراغا رو خاموش کردن کمی ناراحت شدی ووقتی مامان گریه میکرد با دستای کوچولوت اشکهای مامان رو پاک میکردی.

دختر عزیزم عاشقانه دوست دارم ،واز امام حسین تو این شب عزیز میخوام که خوشبخت و عاقبت بخیر باشی.



تاریخ : 04 آذر 1391 - 09:40 | توسط : maman goli | بازدید : 1013 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام