دختر گلم ،عشقم،ثنا بانو
میدونم خیلی وقته سراغ وبلاگت نیومدم در حالیکه این مدت بیشترین پیشرفت رو داشتی ومن باید این لحظات زیبا رو ثبت میکردم اما میدونی که مامان نزدیک سه ماهه مریضه ونمی دونم چرا این قرص ودواها اثر نمیکنه ،یکی میگه ماله الودگی هواست ،یکی میگه مال استرس واضطرابه اما واقعا این نفس تنگی واین حملات گاه وبیگاه امانم رو بریده .
اخر هفته تولد دختر گلمه ،19 بهمن 88 یکی از بهترین روزای زندگی مامان بود که تو سرمای زمستون خدا بهش دختری رو داد که همه دنیاش بشه وروح وقلبش رو آرامش بده .
فکر میکنم فقط وجود تو این مدت بهم امید بودن داده ،این که با محبت میای سراغم ومدام منو بغل میکنی ومیبوسی واز وقتی تو این سه ماهه اخیر دایره لغاتت بیشتر شده وهمش به من میگی مامان دون (مامان جون) واقعا خوشحالم .
دوست دارم مثل سالهای گذشته بتونم برات یک تولد خوب بگیرم .امیدوارم تا آخر هفته حداقل حالم جوری باشه که بتونم این کارو انجام بدم.
چون جدیدا خیلی از تولد خوشت میاد وقتی تو ماشین میشینیم حتما باید سی دی لپ قرمزی رو برات بزاریم چون اهنگ اولش تولدت مبارکه وشما خیلی دوست داری .
دخترم ،عشقم ...
دوستت دارم مثل همیشه