شمارش معکوس

خوشگل مامان از امروز شمارش معکوس رو شروع میکنیم ،انشاا...باباجون دوشنبه 6ابان بر میگرده .

دو روز پیش وقتی بردمت حمام از اونجایی که دوباره از حمام خوشت نمیاد شروع به گریه کردی ،این روزها وقتی گریه میکنی دست به دامن بابا میشی ومدام صداش میکنی اما نمی دونم چرا وسط گریه گویا یادت افتاد بابا مکه س اونوقت تن صدات رفت بالا وگفتی حاجی حاجی....

قربونت برم که فکر میکنی اسم بابایی از بابا به حاجی تغییر کرده .

راستی 28 مهر تولدم بود وبعد از 21 سال این اولین بار بود که بابا ییت در کنارم نبود ،اما مدام بابایی با ایمیل و تلفن تولدم رو تبریک گفت ،انشا ا... وقتی برگشت سه تایی یک تولد توپ می گیریم اخه 8 ابان هم تولد باباییه وبه موقع به ما میرسه .

پس شمارش معکوس رو شروع می کنیم .....

                                 فقط 6 روز مونده 

دخترم بازم به خاطر همکاری این مدتت ازت ممنونم


تاریخ : 01 آبان 1392 - 02:05 | توسط : maman goli | بازدید : 1209 | موضوع : وبلاگ | 21 نظر

باباجون عیدت مبارک

امروز عید قربان بود .دخترم ،بابا جونت طی مراسمی که توی منا وعرفات انجام میدن بالاخره حاجی شد .این چندروز شما وقتی از تلویزیون مکه رو میدیدی ،میگفتی بابا ودنبال بابایی میگشتی .

میگن عمر سفر کوتاهه اما نمیدونم چرا این سفر بابا به نظرم دیگه کمی طولانی شده ویک کم خسته شدم راستش اینکه همه به ادم لطف دارن ومیخوان ما تنها نباشیم از یک طرف، زیادشدن حجم درسها از طرف دیگه واینکه میخوام به شما سخت نگذره ومجبورم یاببرمت بیرون با برات مهمون دعوت کنم.....هر کدوم میتونه دلیل خستگی مامان باشه

فکر میکنم دیگه اون مامان صبور کمی پیر شده یا شاید توانش کم شده البته من همچنان برای دختر گلم وقت دارم.

خوب این پست رو نوشتم تا به اتفاق دختر  گلم به بابایی حاجی شدنش رو تبریک بگم.درضمن بابای عزیز عیدت مبارک .همچنان منتظر هستیم که به استقبالت بیاییم


تاریخ : 25 مهر 1392 - 07:03 | توسط : maman goli | بازدید : 1441 | موضوع : وبلاگ | 16 نظر

روزهای تنهایی من وتو

ثنا بانو ،دختر نازم

امروز درست 15 روزه من وتو بدون حضور بابا روزها رو پشت سر میذاریم .گرچه اطرافیان ما رو کم وبیش همراهی کردن، و ازشون ممنونم اما ترجیح دادم تو خونه خودمون باشیم ،از اول زندگی مشترکمون دوست نداشتم بدون بابایی جایی برم اصلا بهم خوش نمیگذشت الان هم بیشتر دوست دارم اینجا مهمون دعوت کنم تا شما از تنهایی در بیایی

دخترم ممنونم که این مدت با من همکاری کردی وبرخلاف دلتنگی هایی که داشتی ،دختر صبوری بودی مثل همیشه،عزیزم فکر نکن نمیفهمم موقعی که بدون دلیل گریه میکنی علتش چیه؟.....

ولی هم من هم شما خودمون رومی زنیم به اون راه......

هنوز وقتی صدای زنگ میاد بی اختیار با ذوق میگی بابا ووقتی در رو باز می کنم با صبوری تمام میری یک گوشه ...

اما خبرهای خوب دیگه اینکه شعر تاب تاب عباسی رو نصفه نیمه میخونی .امروز خانم واردی(معلمت)میگفت ثنا واقعا هوش هیجانی بالایی داره وحس ها روخوب درک می کنه واین مامانرو خیلی خوشحال کرد.

راستی دخترم یک خبر  دیگه که بابا تو کنکور ارشد قبول شده واحتمالا باید این ترم رو  براش مرخصی بگیرم .امیدوارم این درس خوندن های من وبابایی باعث نشه خدایی ناکرده شما از درس زده شی

مامانی دوست دارم بدونی زندگی پر از فراز ونشیب ،سختیودلتنگیه...ومن امیدوارم همیشه دختر قوی ومحکمی باشی و مشکلاتت رو با درایت حل کنی وکنار نکشی ،اونوقته که من به تو افتخار می کنم

عزیزم ،دیگه روزهای دوری از بابا تقریبا به نیمه رسیده با هم منتظرمی مونیم تا نتایج این سفر معنوی رو هر سه تایی ببینیم


تاریخ : 19 مهر 1392 - 07:53 | توسط : maman goli | بازدید : 1117 | موضوع : وبلاگ | 16 نظر

عزیزم من همیشه در کنارتم

ثنای خوشگلم ،دیگه از حالا به بعد کمی سرم شلوغه آخه کلاسهام شروع شده .از روز چهارشنبه 3 مهر هم که دنبال کارهای بابابرای رفتن به سفر بودیم.

قربون دختر صبور مامان برم که دلتنگی هاش هم با مظلومیته ،روز پنج شنبه صبح وقتی بیدارت کردم گفتم ثنا بلند شو ساکهای باباروببین که میخواد بره مکه آخه یکماهه که گه گداری به شما میگیم بابابره مکه برات عروسک بیاره ؟وشما استقبال گرمی میکنی .الهی بمیرم لابد تاحالا فکر میکردی مکه اسم یک مغازه س ،اما وقتی ساکهای بابا رو دیدی اشکت سرازیر شد .

خلاصه جمعه طبق یک عملیات از پیش تعیین شده ،همه از جمله بابایی ،مامانی ،خاله مرآت ومهناز جون .....

اومدن اینجا تا دورت رو شلوغ کنن ومن وبابای به همراه دایی میثم وعلی اقا رفتیم فرودگاه ....

از دیروز ساعت 12ظهر تا حالا بابارو ندیدی ،یکبار دیروز غروب احساس دلتنگی کردی که دوباره با همکاری همه رفع بغض وگریه شد ،بعدشم که دایی میثم کلی باهات بازی کرد وبا هم رقصیدین .امروز مامانی ساعت 3 دیگه رفت خونشون حالا دیگه دوتایی تنهاییم .عزیزم نگران نباش بابایی رفته تا برای عاقبت بخیری دختر گلمون دعا کنه .این سفر یکی از قشنگترین سفرهاست که من همیشه آرزوش رو داشتم .

انشاا...یک روزی سه تایی بریم .از خدا میخوام تواین یک ماه منو کمک کنه تا از تو فرشته کوچولو خوب نگهداری کنم که آب تو دلت تکون نخوره



تاریخ : 07 مهر 1392 - 07:46 | توسط : maman goli | بازدید : 1423 | موضوع : وبلاگ | 51 نظر

وقتی ثنا تپل بود

وقتی ثنا تپل بود

مامانی این عکس رو در تیر ماه 89 وقتی با فامیل دسته جمعی رفته بودیم دماوند گرفتیم .یادش بخیر شما تپولو بودی .نه مثل الان که گاهی اوقات من فکر میکنم شما با چی زنده ای البته من از بچه های چاق خوشم نمیاد اما آخه شماچیزهایی که برات خوبه رو هم مثل شیر وتخم مرغ...نمی خوری .فقط سالاد کاهو ومیوه .نکنه مامان رژیمی؟؟؟؟؟؟
تاریخ : 31 شهریور 1392 - 08:30 | توسط : maman goli | بازدید : 1588 | موضوع : فتو بلاگ | 37 نظر

ثنا خوش خنده

ثنا خوش خنده

17 ماهگی -دماوند
تاریخ : 31 شهریور 1392 - 08:27 | توسط : maman goli | بازدید : 935 | موضوع : فتو بلاگ | 6 نظر

تولد امام رضا

                                 مجبورشدم به هرکسی سر بزنم 

                                 درمحضرهر غریبه زانوبزنم

                                 تحقیرشدم چونکه فراموشم شد 

                                 یک سر به رضا ضامن آهوبزن

  دختر گلم ثنا

امروز تولد امام رضا ست دیروز با هم رفتیم مولودی فکر میکنم خیلی بهت خوش گذشت این سومین مولودی بود که از زمات تولدت تا حالا رفتی البته یکیش تولد یک سالگی خودت بود که مولودی گرفتم  .

اونجایک دوست پیدا کردی که اسمش حنا بود البته شما معمولا اخر هر مجلس با همه اخت میشی که این اخلاقت دقیقا نقطه مقابل مامانه که فکر میکنم چندان هم بد نیست چون اول ارزیابی میکنی بعد طرح رفاقت میریزی خوب بعضی چیزارو تو آدمها نمیشه عوض کرد اینم یکیشه اما در عوض خیلی مهربون ووفاداری .

خوب بگذریم این روزها من وبابا کمی سرمون شلوغه اخه بابا قراره پنجم مهر بره مکه وخلاصه دنبال خرید واینجور کارهاییم اما موندم این سی ودو روز با ثنا خانم عشق بابا چه کنم ؟امیدوارم خیلی بهت سخت نگذره ،من نهایت تلاشم رو میکنم دیگه باقیش میمونه با شما که با من همکاری کنی .

اما بشنویم از شیرین زبونیهای تازت که به دوست دارم میگی "دوست دایم"واز دیروز تا حالا اسم ابوالفضل پسر دایی میثم رو صدا میکنی انگار خودتم خوشت اومده که میتونی دست وپاشکسته بگی ابوالفضل .امیدوارم وقتی بابا از مکه برگرده شما دایره لغاتت اونقدر زیاد شه که بابارو غافلگیر کنی خوشگلم


تاریخ : 26 شهریور 1392 - 08:06 | توسط : maman goli | بازدید : 1096 | موضوع : وبلاگ | 20 نظر

خوشگلم روزت مبارک

خوشگلم روزت مبارک

امروز مصادف با روز تولد حضرت معصومه وروز دختر است
ای زیباترین موجود خلقت ،ای فرشته زمینی ، روزت مبارک
تاریخ : 16 شهریور 1392 - 21:22 | توسط : maman goli | بازدید : 1762 | موضوع : فتو بلاگ | 54 نظر

گفتار با مزه

دخترم ،یک ده روزی میشه چیزی تو وبلاگت ثبت نکردم ،این به خاطر نداشتن خاطراتی زیبا از تو نیست اخه دیگه کم کم داره مهرماه میاد ومامان سرش دوباره شلوغ میشه ،دارم خودم رو اماده میکنم .

چقدر امسال برام سخته کلاس رفتن اخه 3 ماهه همش پیش هم هستیم واین جدایی گرچه هفته ای دو روز صبح تا ظهره ولی خوب ......

خوب حالا بشنویم از این زبون شیرینت که با مزه باز شده وحسابی گفتار ما رو تقلید میکنی ومن برای هر یک کلمه کلی ذوق میکنم ،یک 7-8 ماهی بود که جزو گفتار نامفهومت میگفتی "جوی ان"و وچون وقتی با عروسکت بازی میکردی بیشتر استفاده میکردی ما فکر میکردیم اسم برای عروسکات گذاشتی تا اینکه چند روز پیش دیدم عروسک کلاه قرمزیت را مثل یک بچه محکم تو بغلت گرفتی وبهش میگی "جوی ان"تازه فهمیدم منظورت "جون دل"هستش وقتی به بابایی گفتم باورش نشد، خلاصه برای اینکه امتحانت کنم گفتم ثنا بگو جون دل وتو خیلی بامزه گفتی" جوی ان "ومن خوشحال از این کشف بزرگم کلی حیغ کشیدم .

انقدر قشنگ میگی جوجو که ادم دلش ضعف میره ،امسال بابایی قراره بره مکه ومن به شما یاد دادم که بهش بگی حاجی وتوبا لبخند میگی حاجی که گاهی هم با اجیل قاطی میکنی ومیگی حاجیل ،از شعر خوندنت نگم که خودش داستانیه، یک ریتمی برای خودت درست کردی ومدام زمزمه میکنی ،خلاصه این روزها با زبون شیرنت حسابی سر مامان رو گرم کردی واسه همینه برام امسال دانشگاه رفتن سخت شده دیگه ...

عزیزم بازم منتظر پیشرفتهای قشنگت هستم 


تاریخ : 11 شهریور 1392 - 16:16 | توسط : maman goli | بازدید : 1081 | موضوع : وبلاگ | 27 نظر